هو

هو

دلنوشته ای برای او
هو

هو

دلنوشته ای برای او

انتظار

منتظرت می‌مانم
هم از آن بیش
که عبورِ ثانیه از هزاره‌ی مرگ،
هم از آن بیش
که تحملِ علف در بارشِ تگرگ.


منتظرت می‌مانم
هم از آن بیش
که شمارشِ بی‌حسابِ روز،
هم از آن بیش
که چند و چونِ هنوز.


منتظرت می‌مانم
می‌مانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآید وُ
تکلمِ حیرت از حلولِ درخت

نظرات 1 + ارسال نظر
فریناز جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

ای دوست ،

مرا رها نکن .

همچون سایه ی درخت ،

که از راه دور ،

مرا صدا می زد .

تا به سایه اش نزدیک می شدم ،

سایه ،

مرا رها می کرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد